یامهدی ادرکنی

 

جناب حجة الاسلام علی مرعشی به نقل جناب حاج جواد خلیفه و ایشان از پدرش شیخ صادق و او به نقل از حاج محمد، دایی اش فرمود:

روزی در کنار شط کوفه پس از گرفتن وضو، آماده ی نماز بودم، ناگهان شخصی به نزدم آمده و از من به اصرار خواست تا با او به مسجد سهله برویم، وقتی با او به مسجد سهله آمدیم، در بسته بود!

آن مرد ناگهان چنین صدا زد:«خضر، خضر!»

کسی از داخل مسجد چنین پاسخ داد:«بلی مولا!»

آنگاه همان مرد در بزرگ مسجد سهله را با آن کلون بزرگ باز کرد و ما به اتفاق یکدیگر وارد مسجد شده و نماز گزاردیم. آن شب را تا به صبح در مسجد ماندم، خسته شدم، پس با آن مرد خداحافظی کرده و از جایم برخاستم تا به خانه بازگردم.

وقتی به در مسجد رسیدم، با حیرت آن را بسته یافتم، با ناراحتی به سراغ خادم رفته و اعتراض کنان از علت بسته بودن در پرسیدم، او با تعجب گفت:«من از اول شب در مسجد سهله را بسته بودم و دیگر آن را باز نکرده بودم. شما در مسجد چه می کردید و چگونه وارد شدید؟»

آن وقت بود که فهمیدم آن شب را خدمت حضرت بقیة الله اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گذرانده ام و حضرت خضر علیه السلام را نیز دیده ام.

منابع:

برگرفته از کتاب تشرف یافتگان از مجموعه شمیم عرش، پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی علیه السلام





 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.