یا110
شهادت آرزومه
شهادت آرزومه
سه شنبه 95/09/02
رضایت و خشنودی خدا امری نسبی است، به این معنا که خداوند مجموعه قوانینی را برای تکامل و پیشرفت بشریت و سعادت و خوشبختی آنان فرستاده است، آن قوانین تشریعی که به صورت وحی و کتاب آسمانی و تفسیر و تفصیل آن توسط اولیای الهی و معصوم در اختیار انسان قرار گرفته، مجموعهای از بایدها و نبایدها را تشکیل میدهد، انسان کامل کسی است که با اطاعت کلیه قوانین الهی، رضایت و خشنودی خدا را کسب کرده باشد، از سویی می دانیم همه انسانها از لحاظ معرفت و شناخت، ایمان و معنویت، اطاعت و تسلیم پذیری عملی فرمان الهی یکسان نیستند، خداوند از چهارده معصوم(ع) راضی و خشنود است، چنان که از سلمان و ابوذر و مقداد نیز رازی و خضوعند است. اما میزان و نسبت رضایت مندی خداوند به میزان عمل آنان از لحاظ کمیت و کیفیت و اخلاص و معرفت آنان بستگی دارد.
از سویی میدانیم برخی اعمال از ویژگیهای برتر و ممتازی برخوردارند، به گونهای که میتوان آنها را به عنوان اصول و زیر کارهای جلب رضایت و خشنودی خداوند دانست. باید به قرآن که زبان خداوند است، مراجعه نمود و از زبان او کشف کرد که انجام چه کارهایی موجب جلب رضایت حضرتش می گردد. رضایت و خشنودی خدا در بیش از سی آیه بیان شده است.
رضوان و رضایت خدا شامل کسانی میگردد که:
1 - ایمان به خدا و قیامت داشته باشند.
2 - خانه و وطن خویش را برای حفظ دینشان رها کنند و هجرت نمایند.
3 - با مال جان خویش در راه خدا جهاد نمایند.
4 - پیوسته پیرو ولایت و رهبری باشند.
5- رضایت خدا را در صدق و راستی (گفتار و عمل) باید جست و جو کرد.
منبع:
یکشنبه 95/08/23
شیخ عباس قمی (ره) در جلد اول سفینةالبحار از کتاب مختصر الاحیاء شیخ شرف الدین بن مونس نقل می کند که ایشان در باب اخلاص نوشته است:
هرکس عمل خود را از روی خلوص انجام دهد اگرچه توجه و منظوری هم نداشته باشد آثار و برکت اخلاص برای خودش و همچنین بازماندگانش تا قیامت پایدار خواهد ماند. از آن قبیل است آنچه گفته اند که وقتی خداوند آدم علیه السلام را به زمین فرستاد، دسته های مختلف حیوانات برای زیارت و عرض سلام نزد او می آمدند و آن حضرت برای هر دسته به مقداری که شایسته بودند دعا می کرد.
یک دسته از آهوها خدمت آدم علیه السلام رسیدند ، برای آنها دعا کرد و بر پشت شان دست کشید و نافه ی مُشک بر اثر همین عمل در آن دسته به وجود آمد. وقتی در بیابان با سایر آهوان برخورد کردند از آنها سوال کردند:«از کجا این امتیاز را پیدا کردید که نافه ی مُشک در شما به وجود آمد؟»
گفتند:«ما به دیدار برگزیده ی خدا حضرت آدم علیه السلام رفتیم، او برایمان دعا کرد و دست بر پشت مان کشید؛ از این رو دارای نافه ی مُشک شدیم.»
آنها نیز به این امید به زیارت حضرت آدم علیه السلام رفتند، برای آن دسته هم دعا کرد و دست بر پشت شان مالید؛ ولی اثری نبخشید.
به آهوان صاحب مُشک گفتند:«ما هم مثل شما حضرت آدم را زیارت کردیم و برای ما نیز دعا کرد و دست بر پشت مان مالید، چه شد که آن امتیاز به ما داده نشد؟»
جواب دادند:«چون شما این زیارت را از روی اخلاص انجام ندادید و منظورتان این بود که خداوند شما را هم صاحب نافه ی مُشک کند.»
منبع:هزار و یک حکایت اخلاقی ص208 و 209
مولف:محمد حسین محمدی