یا110
شهادت آرزومه
شهادت آرزومه
صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیکتری
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره ات نشسته بودم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شفيع نيا در 1395/09/23 ساعت 01:09:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/11/11 @ 09:06:44 ب.ظ
با سلام
احسنت
خوش حال میشیم که به وبلاگ خودتون سر بزنید..
http://sarghol-k.kowsarblog.ir/
1395/11/11 @ 08:18:51 ب.ظ
سلام آبجی گلم خوبی …
منتظر حضور شما در وبلاگ بازیگران حقیقی هستیم ..
یادت نرود بانو!
هربار که از خانه
پا به بیرون میگذاری
گوشه ی چادرت را در دست بگیر
و
آرام زیر لب بگو؛
“هذه امانتک یا فاطمة الزهراء”
این امانت زهراست
التماس دعا …
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/
1395/09/29 @ 01:26:02 ب.ظ
آبجی جون جالب بود
1395/09/23 @ 05:08:20 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها
دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
1395/09/23 @ 04:30:53 ب.ظ
كوثر [عضو]
ممنون از نظرتون
عالی بود موفق باشید