یا110
شهادت آرزومه
شهادت آرزومه
سه شنبه 95/09/02
ما ز نسل مصطفی و حیدریم
ما بسیجی های خطِ رهبریم
گر عیان گردد که فرمان می دهد
هر بسیجی بشنود جان می دهد
با ولی تجدید بیعت می کنیم
باز هم قصد شهادت می کنیم
دوشنبه 95/09/01
مرحوم آیت الله العظمی خویی در رابطه با اثرات «بسم الله الرحمن الرحیم» در صورتی که با یقین گفته شود- جریان بسیار جالبی را از شیخ احمد خادم استاد الفقها مرحوم میرزای بزرگ شیرازی نقل کرده اند که وی گفته است: مرحوم میرزا، خادم دیگری داشتند به نام شیخ محمد که پس از فوت مرحوم میرزا ، از همنشینی با مردم کناره گرفت.
روزی شخصی نزد شیخ محمد رفت ، دید هنگام غروب آفتاب چراغ خود را از آب پر نمود و روشن کرد، آن شخص بسیار تعجب کرد و علت آن را از او پرسید.
شیخ محمد در جواب گفت:
پس از فوت مرحوم میرزا از غم و اندوه جدایی از آن بزرگوار ، معاشرت با مردم را قطع نمودم و خانه نشین گردیدم و دلم بسیار گرفته و حزن و اندوه شدید وجودم را فرا گرفته بود. در ساعت های آخر یکی از روزها، جوانی به صورت یکی از طلاب عرب بر من وارد شدو با من انس گرفت و تا غروب نزدم ماند. از بیانات او به قدری لذت بردم که تمام غم و اندوه از دلم برطرف شد. او چند روزی نزدم آمد تا من به او مانوس شدم.
در یکی از روزها که با من صحبت می کرد، به خاطرم آمد که امشب چراغم نفت ندارد. چون در آن وقت رسم چنین بود که مغازه ها را هنگام غروب می بستند و شب همه مغازه ها بسته بود. از این جهت در فکر بودم که اگر برای خرید نفت از منزل خارج شوم، از فیض سخنان ایشان محروم می شوم، و اگر نفت خریداری نکنم ، شب را باید در تاریکی به سر برم.
چون مرا متحیر یافت متوجه من شده و فرمود: تو را چه شده است که به سخنان من خوب گوش نمی دهی؟ گفتم : متوجه گفتار شما هستم.
فرمود: هرگز، درست به آنچه می گویم دل نمی دهی.
گفتم: حقیقت این است که امشب چراغم نفت ندارد.
فرمود: جای تعجب است که این همه ما برایت حدیث خواندیم و از فضیلت «بسم الله الرحمن الرحیم»سخن گفتیم و تو این قدر بهره مند نشدی که از خرید نفت بی نیاز شوی؟
گفتم: یادم نیست حدیثی در این باره فرموده باشید،
فرمود: فراموش کردی که گفتم از خواص و فواید (بسم الله الرحمن الرحیم ) این است که چون آن را به قصدی بگویی، ان مقصود حاصل می شود؟ تو چراغ خود را از آب پر کن، و به این قصد که آب دارای خاصیت نفت باشد بگو «بسم الله الرحمن الرحیم».
من قبول کردم، برخاستم چراغ خود را از آب پر نمودم و در آن هنگام به همان نیّت گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم»، چون آن را روشن کردم، افروخته شد و شعله کشید.
از آن زمان هر گاه چراغ خاموش می شود، آن را از آب پر می کنم«بسم الله الرحمن الرحیم» می گویم و روشن می کنم.
مرحوم آیت الله خویی پس از نقل این جریان فرمودند : تعجب این است که پس از نشر این قضیه و پخش شدن آن بین مردم، آنچه شیخ محمد عمل می کرد از اثر نیفتاد.
منبع :
کتاب صحیفه مهدیه : 43
دوشنبه 95/09/01
سفیان ثوری حکایت می کند، در مکه مشغول طواف بودم، ناگاه مردی را دیدم که قدم از قدم برنمی داشت، مگر این که صلواتی می فرستاد. به آن شخص خطاب کردم: چرا تسبیح و تهلیل نمی کنی و اتصالًا صلوات می فرستی؟ آیا تو را در این خصوص حکایتی هست؟ گفت: تو کیستی خدا تو را بیامرزد؟ گفتم: من سفیان ثوری هستم. جواب داد: به جهت این که تو در اهل زمان خود غریبی، حکایت خود را به تو نقل می کنم.
سالی من در معیت پدرم سفر مکه نمودیم. در یکی از منازل پدرم مریض شد و با همان مرض از دنیا رفت. صورتش سیاه شد و چشمانش کبود و شکمش آماس کرد. من گریه کردم و به خود گفتم که پدرم در غربت فوت کرد آن هم به این وضعیت، ناچار رویش را با لباسی پوشانیدم و همان ساعت خواب بر من غلبه کرد. در خواب شخصی را دیدم بی اندازه زیبا و خوش صورت بود و لباس های فاخر در برداشت. شخص مزبور نزد پدرم آمد و دستش را به صورت پدرم کشید؛ ناگهان صورتش سفیدتر از شیر شد و دستش را به شکم پدرم مسح کرد، به حال اوّلی برگشت و اراده نمود که برود. برخاستم و دامن عبای او را گرفتم و عرض کردم: ای سرورم! تو را قسم می دهم به خدایی که در همچو وقتی تو را بر سر بالین پدرم رسانید، تو کیستی؟
فرمود: مگر مرا نمی شناسی؟ من محمد رسول خدایم. پدر تو معصیت بسیار می نمود، الّا آن که به من بسیار صلوات می فرستاد. همین که این حالت به پدرت روی داد، مرا استغاثه نمود و من پناه می دهم به کسی که مرا صلوات زیاد بفرستد. پس من از خواب بیدار شدم، دیدم رنگ پدرم سفید شده و بدنش به حال اوّلی برگشته. این است از که از آن زمان به بعد من شب و روز به صلوات مداومت دارم.
منبع : کارگر، رحیم، داستان ها و حکایت های حج، ص 120
دوشنبه 95/09/01
مقام معظم رهبری:(انتظاریعنی قانع نشدن وقبول نکردن وضع موجود،زندگی وتلاش برای رسیدن به وضع مطلوب.مسلم است که این وضع مطلوب بادست قدرتمندولی خداحضرت حجة بن الحسن(عجل الله تعالی وفرجه الشریف)تحقق پیداخواهدکرد.بایدخودرابه عنوان یک سرباز،به عنوان یک انسانی که حاضراست برای آن چنان شرایطی مجاهدت بکند،آماده کنیم.)
منبع:کتاب ماوامام زمان(عج).مهدی خویی
سه شنبه 95/08/25
یکی از خصوصیات حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقی ستوده، تقوای چشم بود. اگر چشم ایشان در خیابان به نامحرم میافتاد، فوراً چشم خود را بسته، به جهت دیگری روی میگرداند.
خود ایشان بیان میکرد: اگر برای من حتی در خواب هم، چنین منظرهای پیش بیاید، در آنجا هم همین رفتار را دارم و چشمهایم را میبندم.
وی این مطلب را بر یک مطلب کلامی شاهد میگرفت که در عالم برزخ میگویند انسان صفاتش را همراهش دارد و خواب نمودی از برزخ است. میگفت: انسان هر ملکهای که در بیداری دارد، در خواب هم همان حالت را دارد و در برزخ هم همین طور است.
همسرشان نقل میکرد: یک بار کاری با ایشان داشتم و به مسجد رفتم و منتظر شدم تا ایشان از مسجد بیرون بیاید و آن کار را به ایشان بگویم.
همان طور که کنار ایستاده بودم و ایشان بیرون میآمد، گفت: همشیره! فرمایشی داشتید؟
اصلاً نگاه نمیکرد ببیند چه کسی است که من را بشناسد و همان طور که سرشان پایین بود، از من سؤال کرد.
منبع : قنبری، محمد، یادمان آیت الله حاج شیخ محمد تقی ستوده، ص56